پارت ۱🐱💜

مثل همیشه با الارم گوشیت بیدار میشی .
از زبان ا.ت: واییی چقدر خوابم میاد یروز خسته کننده دیگه😮‍💨
بلند میشی و به سمت دسشویی میری و مسواک میزنی. بعدش میری به سمت اشپزخانه تا صبحانه بخوری. به سمت اتاق میری و لباس فرمت رو میپوشی و بعد از چند دقیقه به سمت مدرسه حرکت میکنی. بعد از حدود ۱۵ دقیقه به مدرسه میرسی و وارد کلاست میشی که یک دفعه دوستت با سرعت زیاد به سمتت میاد و میگه:ا.تتتتتتتت قراره ... یه ... پسره ... جدید ... بیاد به کلاس(نقطه ها نفس زدم)
توهم بهش گفتی: ای وای دوباره قراره یا دانش اموز خنگ به بقیه اینا اضافه بشه!
دوستت زد تو سرت و با خنده گفت : ا.ت خنگ! خودتم جزوی از ما هستی ! تو هم خندیدی و رفتی سر جات نشستی.
ناگهان در باز شد و وارد کلاس شد و گفت: بچه ها قراره یه دانش اموز انتقالی به کلاس ما بیاد پس باهاش خوب باشید! که یک دفعه یک پسر وارد شد و جلو کلاس وایساد و گفت:سلام به همگی‌. من شوگا هستم و از دیدار با شما خوشبختم . و بعد معلم اشاره ای به بغل دست من کرد و گفت: خب شوگا برو کنار ا.ت بشین. تو هم که شوکه شدی فقد داشتی به معلم نگاه میکردی و شوگا . که تو همین موقعیت دوستت داست از خنده جر میخورد.( حقم داشت منم بودم جر میخوردم😂😂) شوگا به سمتت اومد و کنارت نشست. و معلم درس رو شروع کرد که یهو.......
.
.
.
.
.
.
اینم از این خوشتان امد؟بگید حتمااا
دیدگاه ها (۴)

پارت ۲💫🐱💖

پارت ۳💛💜💫

بچه ها میخوام یه فیک از شوگا بنویسم💫💫

عکس و وایب تایپ ها پارت ۲💚💜💙🧡

از نفرت تا عشق

یووو داستان جدید

سناریوی درخواستی بی تی اس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط